جوانان.خانواده. اخلاق.مشاوره. اهل بیت.
BlogComments=[41,0,40,2,39,0,38,0,37,0,35,0,34,0,33,0,32,1,30,1];

کانال مذهبی فرهنگی استاد قاسمی اصفهانی

کانال مذهبی فرهنگی استاد قاسمی اصفهانی ((telegram.me/ostadghasemiesfhaniبرای انجام مشاوره. استخاره. وهماهنگ کردن جلسات سخنرانی لطفا با این شماره تماس حاصل نمایید. 09308448492 -09138368322
تاریخ ارسال: چهار شنبه 8 ارديبهشت 1395 ساعت: 3:52 |تعداد بازدید : 450 نویسنده :

فضیلت و اعمال ماه مبارك رجب

فضیلت و اعمال ماه مبارك رجب

 

 

اعمال ماه مبارک رجب

 

ماه رجب و ماه شعبان و ماه رمضان شرافت زیادی دارند و در فضیلت آنها روایات بسیاری وارد شده است. از حضرت رسول (صلى الله علیه و آله) روایت شده كه: ماه رجب ماه بزرگ خدا است و ماهى در حرمت و فضیلت به آن نمى‏رسد و جنگیدن با كافران در این ماه حرام است و رجب ماه خدا است و شعبان ماه من است و ماه رمضان ماه امت من است كسى كه یك روز از ماه رجب را روزه بگیرد، موجب خشنودى خدای بزرگ می‌گردد و غضب الهى از او دور می گردد و درى از درهاى جهنم بر روى او بسته گردد.



از حضرت موسى بن جعفر(علیهماالسلام) روایت شده است كه: هر كس یك روز از ماه رجب را روزه بگیرد، آتش جهنم یك سال، از او دور شود و هر كس سه روز از آن را روزه بگیرد بهشت بر او واجب می گردد.



و همچنین فرمود كه: رجب نام نهرى است در بهشت که از شیر سفیدتر و از عسل شیرین‏تر است. هر كس یك روز از رجب را روزه بگیرد البته از آن نهر بیاشامد.



از امام صادق(علیه السلام) روایت است كه حضرت رسول اکرم( صلى الله علیه و آله) فرمود كه: ماه رجب ماه استغفار امت من است پس در این ماه بسیار طلب آمرزش كنید كه خدا آمرزنده و مهربان است و رجب را "أصب" مى‏گویند زیرا كه رحمت خدا در این ماه بر امت من بسیار ریخته مى‏شود پس بسیار بگوئید: «أَسْتَغْفِرُ اللهَ وَ أَسْأَلُهُ التَّوْبَةَ».



ابن بابویه از سالم روایت كرده است كه گفت: در اواخر ماه رجب كه چند روز از آن مانده بود، خدمت امام صادق(علیه السلام)رسیدم. وقتی نظر مبارك آن حضرت بر من افتاد فرمود كه آیا در این ماه روزه گرفته‏اى؟ گفتم نه والله اى فرزند رسول خدا. فرمود كه آنقدر ثواب از تو فوت شده است كه قدر آن را به غیر از خدا كسى نمى‏داند به درستى كه این ماهى است كه خدا آن را بر ماه‌هاى دیگر فضیلت داده و حرمت آن را عظیم نموده و گرامی داشتن روزه دار را در این ماه بر خود واجب گردانیده است.



پس گفتم یابن رسول الله اگر در باقیمانده این ماه روزه بدارم آیا به بعضى از ثواب روزه‏داران آن نائل مى‏گردم؟ فرمود: اى سالم هر كس یك روز از آخر این ماه را روزه بدارد خدا او را ایمن گرداند از شدت سكرات مرگ و از هول بعد از مرگ و از عذاب قبر و هر كس دو روز از آخر این ماه را روزه بگیرد از صراط به آسانى بگذرد و هر كس سه روز از آخر این ماه را روزه بگیرد ایمن گردد از ترس بزرگ روز قیامت و از شدت‌ها و هول‌هاى آن روز و برات بیزارى از آتش جهنم به او عطا كنند. و بدان كه براى روزه ماه رجب فضیلت بسیار وارد شده است و روایت شده كه اگر شخصی قادر بر آن نباشد هر روز صد مرتبه این تسبیحات را بخواند تا ثواب روزه آن را دریابد: سُبْحَانَ الْإِلَهِ الْجَلِیلِ سُبْحَانَ مَنْ لا یَنْبَغِى التَّسْبِیحُ إِلا لَهُ سُبْحَانَ الْأَعَزِّ الْأَكْرَمِ سُبْحَانَ مَنْ لَبِسَ الْعِزََّ وَ هُوَ لَهُ أَهْلٌ .

 

برای انجام مشاوره. استخاره. وهماهنگ کردن جلسات سخنرانی لطفا با این شماره تماس حاصل نمایید. 09308448492 -09138368322

ادامه مطلب

تاریخ ارسال: یک شنبه 15 فروردين 1395 ساعت: 18:2 |تعداد بازدید : 545 نویسنده :

امام زمان (عج) بهاری است

 امام زمان (عج) بهاری است

امام زمان (عج)

از امام عصر(ع) به عنوان بهار نام برده شده است. عصر ظهور عصر زیبایی، نوآوری، شكوفایی و خوبی ها است. دوران معنویت گرایی، خرد ورزی و دادگری مطلق است.

«السلام علی ربیع الانام و نضرة الایام»؛

 

سلام بر بهار مردم و خرمی دوران1

 

 

آینده به نام تو رغم خواهد خورد

 

بر باورمان جمعه قسم خواهد خورد

 

روزی كــه بـهـار بـا تـو آغاز شود

 

 

 نـوروز تـصنـعی به هم خواهد خورد

 

 

بهار همیشه با تحفه ی سرسبزی، شادابی و نشاط همراه است. بنابراین، طبیعت و تمام موجودات به بهار عشق می ورزند. بررسی روایات نشان می دهد ترسیمی كه از امام مهدی(عج) و دستاورد های آن بزرگ مرد صورت گرفته مملو از جلوه های بهاری است. حتی از امام (عج) به عنوان بهار نام برده شده است. عصر ظهور عصر زیبایی، نوآوری، شكوفایی و خوبی ها است. دوران معنویت گرایی، خرد ورزی و دادگری مطلق است. هنگامه رویش و بالندگی روحی و تكامل واقعی است. زمان نعمت، رحمت، بركت و پیشرفت است. دوران حاكمیت دین، قانون، نظم و عدل است.

این تصویر كلی با جزئیات كامل آن در منابع دینی ما ارائه شده و دورنمای آینده را روشن، منطقی و متعالی جلوه داده است. از ویژگی های بارز و برجسته ی این عصر شكوفایی انسان است؛ یعنی رونمایی از همه استعدادها و ظرفیت های وجودی انسان و بازگشایی راه های پیشرفت مادی و معنوی و بهره وری بهینه از نعمت ها و امكانات است. در این مقاله به دنبال تبیین برخی شباهت های حضرت مهدی (عج) با بهار، و برنامه های حكومتی و اصلاحی آن حضرت در دوران ظهور هستیم.

 

شباهت های حضرت مهدی (عج) با بهار

 

1. یكی از ویژگی های بهار،‌ باران فراوان، جوشش نهرها و چشمه ساران است. مهدی فاطمه (عج) خود ابر باران خیز،‌ باران بهاری و چشمه جوشان است.

الامام السحاب الماطر و الغیث الماطل و الشمس المضیئه و السماء الظلیله و الارض البسیطه و العین الغریزه و الغدیر و الروضه.2

 

امام، ابر بارنده، باران پیاپی، آسمان سایه افكن،‌ زمین گسترده،‌ چشمه جوشان، بركه و گلزار است.

او چون پیامبر عمل می كند، چنانكه پیامبر آنچه قبل بوده را از بین برده،‌ جاهلیت را نابود ساخته و اسلام را بنا نهاد، او نیز گذشته را نابود و پس از ریشه كن ساختن بدعت ها، اسلام را از نو پیاده می كند.

امام زمان (عج)

2. ویژگی دیگر بهار سرسبزی دشت و دمن است هر كجا پا می گذارد بوی طراوت و تازگی به مشام می خورد.

هنگام ظهور از كویرها و خشكی ها، سخنی نباید گفت زیرا خداوند با باران رحمتش بهار مردمان، مهدی زهرا(عج) را سیراب می سازد،‌ زمین گیاه خویش را بیرون می فرستد و دام ها فراوان می شوند.

یسقیه الله الغیث و تخرج الارض نباتاتها و تكثر الماشیة.3

 

خداوند با باران رحمتش او را سیراب می سازد، زمین گیاه خود را بیرون می فرستد و دام ها فراوان می شود.

 

3. تازگی، نو و جدید شدن از دیگر ویژگی های بهار است، كه جان را صفا می بخشد.

بهار جان ها، مهدی زهرا (عج)‌ نیز با تازگی توام است،‌ جاهلیت ها را زدوده و اسلام را از نو بنا می كند.

یصنع كما صنع رسول الله (ص) یهدم ما كان قبله كما هدم رسول الله(ص) امر الجاهلیه و یستانف الاسلام جدیدا بعد ان یهدم ما كان قبله.4

 

او چون پیامبر عمل می كند، چنانكه پیامبر آنچه قبل بوده را از بین برده،‌ جاهلیت را نابود ساخته و اسلام را بنا نهاد، او نیز گذشته را نابود و پس از ریشه كن ساختن بدعت ها، اسلام را از نو پیاده می كند.

 

برای انجام مشاوره. استخاره. وهماهنگ کردن جلسات سخنرانی لطفا با این شماره تماس حاصل نمایید. 09308448492 -09138368322
تاریخ ارسال: چهار شنبه 26 اسفند 1398 ساعت: 23:37 |تعداد بازدید : 311 نویسنده :

خانه تکانی دل را فراموش نکنیم

این روزها بازار خانه تکانی گرم است و همه به نوعی مشغول تمیز کردن و به عبارتی خانه تکانی هستند. در این فرصت چه خوب است که این وقت هایمان را تنها صرف خانه تکانی خانه های گلی و آجری نکنیم و کمی هم به فکر خانه تکانی دل هایمان باشیم.           

 

 

 

 

 

برای انجام مشاوره. استخاره. وهماهنگ کردن جلسات سخنرانی لطفا با این شماره تماس حاصل نمایید. 09308448492 -09138368322

ادامه مطلب

تاریخ ارسال: چهار شنبه 26 اسفند 1398 ساعت: 23:15 |تعداد بازدید : 267 نویسنده :

بررسي روايت تاريخ طبري و تهديد عمر به آتش زدن خانه فاطمه(س)

طرح شبهه: عبد الرحمن دمشقيه، نويسنده معاصر وهّابي، در مقاله‌اش با عنوان « قصة حرق عمر رضى الله عنه لبيت فاطمة رضى الله عنها» كه در سايت «فيصل نور» آمده ، درباره روايت محمد بن جرير طبرى و تهديد عمر براي آتش زدن خانه فاطمه سلام الله عليها مى‌نويسد: 2 - «حدثنا ابن حميد قال حدثنا جرير عن مغيرة عن زياد بن كليب قال أتى عمر منزل علي وفيه طلحة والزبير ورجال من المهاجرين فقال والله لأحرقن عليكم أو لتخرجن إلى البيعة فخرج عليه الزبير مصلتا بالسيف فعثر فسقط السيف من يده فوثبوا عليه فأخذوه» (تاريخ الطبري2/233). في الرواية آفات وعلل منها: جرير بن حازم وهو صدوق يهم وقد اختلط كما صرح به أبو داود والبخاري في التاريخ الكبير (2/2234). المغيرة وهو ابن المقسم. ثقة إلا أنه كان يرسل في أحاديثه لا سيما عن إبراهيم. ذكره الحافظ ابن حجر في المرتبة الثالثة من المدلسين وهي المرتبة التي لا يقبل فيها حديث الراوي إلا إذا صرح بالسماع. عمر، به طرف منزل علي [عليه السلام] كه طلحه و زبير و گروهى از مهاجريان نيز در آن بودند آمد و گفت: به خدا سوگند! براى بيعت با ابوبكر بياييد و گر نه خانه را به آتش مى‌كشم. زبير شمشير به دست بيرون آمد؛ ولى ناگهان بر زمين افتاد و شمشير از دستش افتاد، به وى حمله‌ور شدند و او را دستگير كردند. در اين روايت آفت‌هايى است كه يكى از آن‌ها وجود جرير بن حازم است؛ اگر چه وى راستگو است؛ ولى گاهى دچار وهم و اشتباه شده و درست و نادرست را آن چنانكه ابوداوود گفته است بهم مى‌آميخته است. دومين آفت مغيرة بن مقسم است كه ثقه است؛ ولى احاديث او مرسل است. ابن حجر او را در مرتبه سوم از مدلسين كه رواياتشان پذيرفتنى نيست، قرار داده است؛ مگر اين كه تصريح به شنيدن كرده باشد. اشكالات ديگرى نيز مطرح شده است؛ از جمله گفته‌اند: سند روايت «تاريخ طبري» در ابتدا و انتها، دو اشکال دارد؛ زيرا نخستين راوى آن يعنى ابن حميد، متهم به دروغ ‌پردازى است و آخرين راوى نيز خود شاهد آن ماجرا نبوده و با واسطه روايت مى‌‌کند؛ لذا روايت هم ساختگى است و هم منقطع. نقد و بررسي: اصل روايت: حدثنا ابن حُمَيْدٍ قال حدثنا جرير عن مغيرة عن زِيَادِ بن كُلَيْبٍ قال أتى عمر بن الخطاب منزل علي وفيه طلحة والزبير ورجال من المهاجرين فقال والله لأحرقن عليكم أو لتخرجن إلى البيعة فخرج عليه الزبير مصلتا بالسيف فعثر فسقط السيف من يده فوثبوا عليه فأخذوه. عمر بن خطاب به خانه علي آمد در حالى كه گروهى از مهاجران در آنجا گرد آمده بودند. به آنان گفت: به خدا سوگند خانه را به آتش مى كشم؛ مگر اينكه براى بيعت بيرون بياييد. زبير از خانه بيرون آمد درحالى كه شمشير كشيده بود، ناگهان پاى او لغزيد و شمشير از دستش افتاد، در اين موقع ديگران هجوم آوردند و شمشير را از دست او گرفتند. الطبري، أبي جعفر محمد بن جرير (متوفاي310هـ)، تاريخ الطبري، ج 2، ص 233، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت. بررسي سند روايت: محمد بن حميد: ذهبى در باره او مى‌نويسد : محمد بن حميد. ابن حيان العلامة الحافظ الكبير أبو عبد الله الرازي مولده في حدود الستين ومئة قال أبو زرعة من فاته محمد بن حميد يحتاج ان ينزل في عشرة آلاف حديث. وقال عبد الله بن أحمد سمعت أبي يقول لا يزال بالري علم ما دام محمد بن حميد حيا. وقال أبو قريش الحافظ قلت لمحمد بن يحيى ما تقول في محمد بن حميد فقال ألا تراني أحدث عنه. وقال أبو قريش وكنت في مجلس محمد بن إسحاق الصاغاني فقال حدثنا ابن حميد فقلت تحدث عنه فقال ومالي لا احدث عنه وقد حدث عنه أحمد ويحيى بن معين. علاّمه و حافظ بزرگ محمد بن حميد كه ولادتش در حدود سال 160هـ بوده است، ابوزرعه در باره او گفته است: كسى كه محمد بن حميد را درك نكرده باشد، ده هزار حديث را از دست داده است. عبد الله بن احمد بن حنبل مى‌گويد: از پدرم شنيدم كه مى‌گفت: تا زمانيكه محمد بن حميد در شهر رى زنده بود، علم ودانش پايدار بود. ابو قريش محمد بن جمعه بن خلف مى‌گويد: به محمد بن يحيى گفتم: در باره محمد بن حميد چه مى‌گوئى؟ گفت: مگر نمى‌بينى از او حديث نقل مى‌كنم، سپس گفت: در مجلس محمد بن اسحاق بودم، ديدم از محمد بن حميد روايت نقل مى‌كند، گفتم: از محمد بن حميد حديث روايت مى‌كنى؟ گفت: چرا من از وى حديث نقل نكنم، وحال آنكه احمد حنبل و يحيى بن معين از وى حديث روايت كرده اند. الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، سير أعلام النبلاء، ج 11، ص 503، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ. مزى در تهذيب الكمال در ترجمه وى مى‌نويسد: وَقَال أبو بكر بن أَبي خيثمة: سئل يحيى بن مَعِين عن محمد بن حميد الرازي فقال: ثقة. ليس به بأس، رازي كيس. وَقَال علي بن الحسين بن الجنيد الرازي: سمعت يحيى ابن مَعِين يقول: ابن حميد ثقة، وهذه الاحاديث التي يحدث بها ليس هو من قبله، إنما هو من قبل الشيوخ الذين يحدث عنهم. وَقَال أبو العباس بن سَعِيد: سمعت جعفر بن أَبي عثمان الطيالسي يقول: ابن حميد ثقة، كتب عنه يحيى وروى عنه من يقول فيه هو أكبر منهم. ... از يحيى بن معين در باره او سؤال شد؛ در پاسخ گفت: مورد اطمينان است و ايرادى در او نيست، او اهل رى و باهوش است. علي بن الحسين رازى گفته است: از يحيى بن معين شنيدم كه مى‌گفت: ابن حميد مورد اعتماد است. و علي بن حسين بن جنيد رازى گفته است: احاديثى كه ابن حميد نقل كرده است، از خود او نيست؛ بلكه از استادان نقل كرده است. ابو العباس بن سعيد مى‌گويد: از جعفر بن عثمان طيالسى شنيدم که مى‌گفت: ابن حميد مورد اطمينان است؛ يحيى از او نقل روايت کرده و کسى از او روايت کرده است که خود از شهرت بر خوردار و از همه ايشان ( راويان ) بزرگتر است ( احمد بن حنبل). المزي، يوسف بن الزكي عبدالرحمن أبو الحجاج (متوفاي742هـ)، تهذيب الكمال، ج 25، ص 100، تحقيق د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الأولى، 1400هـ – 1980م. الباني، روايت محمد بن حميد را تصحيح مى‌كند: محمد ناصر الباني، نويسنده معاصر وهابى در كتاب صحيح وضعيف سنن الترمزى و سلسله احاديث الصحيحه احاديثى تصحيح كرده است كه در اسناد آن محمد بن حميد قرار دارد. به چند مورد اشاره مى‌كنيم: «رضيت لأمتي ما رضي لها ابنُ أمِّ عبدٍ »... و قد روى الحديث بزيادة فيه بلفظ: " و كرهت لأمتي ما كره لها ابن أم عبد ". قال في " المجمع " ( 9 / 290 ): " رواه البزار و الطبراني في " الأوسط " باختصار الكراهة، و رواه في " الكبير " منقطع الإسناد، و في إسناد البزار محمد بن حميد الرازي و هو ثقة و فيه خلاف و بقية رجاله وثقوا ". الباني، محمد ناصر (متوفاي 1420هـ)، سلسلة احاديث الصحيحة، ج3، ص225، ح 1225، ناشر: مكتبة المعارف للنشر والتوزيع، طبعة جديدة منقحة ومزيدة، 1415 هـ _ 1995 م. ( سنن الترمذي ) 606 حدثنا محمد بن حميد الرازي حدثنا الحكم بن بشير بن سلمان حدثنا خلاد الصفار عن الحكم بن عبد الله النصري عن أبي إسحق عن أبي جحيفة عن علي ابن أبي طالب رضي الله عنه أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال ستر ما بين أعين الجن وعورات بني آدم إذا دخل أحدهم الخلاء أن يقول بسم الله قال أبو عيسى هذا حديث غريب لا نعرفه إلا من هذا الوجه وإسناده ليس بذاك القوي وقد روي عن أنس عن النبي صلى الله عليه وسلم أشياء في هذا. تحقيق الألباني: صحيح، ابن ماجة ( 297 ) الباني، محمد ناصر (متوفاي 1420هـ)، صحيح وضعيف سنن الترمذي، ج2، ص106، طبق برنامه المكتبة الشاملة، اصدار الثاني. ( سنن الترمذي ) 1762 حدثنا محمد بن حميد الرازي حدثنا أبو تميلة والفضل بن موسى وزيد بن حباب عن عبد المؤمن بن خالد عن عبد الله بن بريدة عن أم سلمة قالت كان أحب الثياب إلى النبي صلى الله عليه وسلم القميص قال أبو عيسى هذا حديث حسن غريب إنما نعرفه من حديث عبد المؤمن بن خالد تفرد به وهو مروزي وروى بعضهم هذا الحديث عن أبي تميلة عن عبد المؤمن بن خالد عن عبد الله بن بريدة عن أمه عن أم سلمة. تحقيق الألباني: صحيح، ابن ماجة ( 3575 ) الباني، محمد ناصر (متوفاي 1420هـ)، صحيح و ضعيف سنن الترمذي، ج2، ص262. ( سنن الترمذي ) 2478 حدثنا محمد بن حميد الرازي حدثنا عبد العزيز بن عبد الله القرشي حدثنا يحيى البكاء عن ابن عمر قال تجشأ رجل عند النبي صلى الله عليه وسلم فقال كف عنا جشاءك فإن أكثرهم شبعا في الدنيا أطولهم جوعا يوم القيامة قال أبو عيسى هذا حديث حسن غريب من هذا الوجه وفي الباب عن أبي جحيفة. تحقيق الألباني: حسن، ابن ماجة ( 3350 - 3351 ). الباني، محمد ناصر (متوفاي 1420هـ)، صحيح وضعيف سنن الترمذي، ج5، ص478. ( سنن الترمذي ) 2936 حدثنا محمد بن حميد الرازي حدثنا نعيم بن ميسرة النحوي عن فضيل بن مرزوق عن عطية العوفي عن ابن عمر أنه قرأ على النبي صلى الله عليه وسلم ( خلقكم من ضعف ) فقال ( من ضعف ) حدثنا عبد بن حميد حدثنا يزيد بن هارون عن فضيل بن مرزوق عن عطية عن ابن عمر عن النبي صلى الله عليه وسلم نحوه قال أبو عيسى هذا حديث حسن غريب لا نعرفه إلا من حديث فضيل بن مرزوق. تحقيق الألباني: حسن، الروض النضير ( 530 ). الباني، محمد ناصر (متوفاي 1420هـ)، صحيح وضعيف سنن الترمذي، ج6، ص406. ( سنن الترمذي ) 3533 حدثنا محمد بن حميد الرازي حدثنا الفضل بن موسى عن الأعمش عن أنس أن رسول الله صلى الله عليه وسلم مر بشجرة يابسة الورق فضربها بعصاه فتناثر الورق فقال إن الحمد لله وسبحان الله ولا إله إلا الله والله أكبر لتساقط من ذنوب العبد كما تساقط ورق هذه الشجرة قال أبو عيسى هذا حديث غريب ولا نعرف للأعمش سماعا من أنس إلا أنه قد رآه ونظر إليه. تحقيق الألباني: حسن، التعليق الرغيب ( 2 / 249 ) الباني، محمد ناصر (متوفاي 1420هـ)، صحيح وضعيف سنن الترمذي، ج8، ص33. با توجه به جايگاهى كه البانى در ميان عالمان وهابى دارد، براى اثبات وثاقت محمد بن حميد، توثيق و تصحيح او كفايت مى‌كند. بي اعتباري تضعيف نسائي و جوزجاني: برخى از عالمان جرح و تعديل؛ همانند نسائى و جوزجانى محمد بن حميد را تضعيف كرده‌اند؛ مزى مى‌نويسد: وقال النسائي: ليس بثقة. وقال إبراهيم بن يعقوب الجوزجاني: ردئ المذهب غير ثقة. نسائى گفته است محمد بن حميد ثقه نيست، و ابراهيم بن يعقوب جوزجانى او را غير مطمئن و داراى مذهب پست معرفى نموده است. المزي، يوسف بن الزكي عبدالرحمن أبو الحجاج (متوفاي742هـ)، تهذيب الكمال، ج 25، ص 105، تحقيق د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الأولى، 1400هـ – 1980م. نسائي ابو حنيفه را نيز تضعيف كرده است آيا تضعيف اين دو نفر ارزش واعتبارى دارد؟ تضعيف نسائى و جوزجانى اعتبار ندارد و غير قابل قبول است؛ زيرا نسائى از افراد سختگير در توثيق است؛ تا جائى كه، رئيس احناف يعنى ابوحنيفه را نيز تضعيف كرده است؛ لكنوى در الرفع و التكميل مى‌نويسد: ولم يقبل جرح النسائي في أبي حنيفة وهو ممن له تعنت وتشدد في جرح الرجال المذكور في ميزان الاعتدال ضعفه النسائي من قبل حفظه. آنچه كه نسائى در باره وارد كردن عيب بر ابوحنيفه گفته است،‌ مقبول نيست؛ زيرا وى در كتاب ميزان الإعتدال در وارد كردن عيب بر افراد سختگيرى كرده است. اللكنوي الهندي، أبو الحسنات محمد عبد الحي (متوفاي1304هـ)، الرفع والتكميل في الجرح والتعديل، ج 1، ص 121، تحقيق: عبد الفتاح أبو غدة، ناشر: مكتب المطبوعات الإسلامية - حلب، الطبعة: الثالثة، 1407هـ بنابراين تضعيف نسائى با معيار سختگيرى در توثيق مردود خواهد بود. و اما جوزجانى او كسى است كه در دشمنى با اميرمؤمنان علي عليه السلام مشهور و معروف است. ذهبى و ابن حجر در باره وى مى‌نويسند: وكان من الحفاظ المصنفين والمخرجين الثقات، لكن فيه انحراف عن علي. او از حافظان و نويسندگان است كه افزون بر آن راويان ثقه و مورد اعتماد را نيز معين كرده است؛‌ ولى از امير مؤمنان (عليه السلام) انحراف داشت ( از دشمنان او محسوب مى‌شد). الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج 7، ص 272، تحقيق: الشيخ علي محمد معوض والشيخ عادل أحمد عبدالموجود، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1995م العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852هـ) لسان الميزان، ج 6، ص 301، تحقيق: دائرة المعرف النظامية - الهند، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1406هـ – 1986م. حديث راوي «مختلف فيه» «حسن» مي شود: حتى اگر فرض كنيم كه تضعيفات نسائى و جوزجانى ارزش داشته باشد، بازهم سبب نخواهد شد كه از روايت محمد بن حميد دست برداريم؛ زيرا اولاً: كسانى همچون يحيى بن معين، احمد بن حنبل و طيالسى وى را توثيق كرده‌اند كه از ائمه جرح و تعديل محسوب مى‌شوند و تضعيفات نسائى كه از متشددين و سختگيران محسوب مى‌شود و يا جوزجانى كه از دشمنان اميرمؤمنان عليه السلام بوده است، نمى‌تواند در برابر توثيق يحيى بن معين مقاومت نمايد؛ ثانياً: با چشم پوشى از همه اين موارد، فرض را بر اين مى‌گيريم كه عده‌اى وى را تضعيف و عده‌اى او را توثيق كرده باشند، بازهم روايت وى مورد قبول است؛ زيرا طبق قواعد رجال اهل سنت، روايت چنين شخصى در مرتبه «حسن» قرار مى‌گيرد و روايت حسن نزد عالمان اهل سنت حجت است كه در اين مورد مى‌توان به نمونه هايى بعنوان مثال اشاره نمائيم. ابن حجر عسقلانى در باره قزعة‌ بن سويد مى‌نويسد: أما قزعة بن سويد... واختلف فيه كلام يحيى بن معين فقال عباس الدوري عنه ضعيف وقال عثمان الدارمي عنه ثقة وقال أبو حاتم محله الصدق وليس بالمتين يكتب حديثه ولا يحتج به وقال ابن عدي له أحاديث مستقيمة وأرجو أنه لا بأس به وقال البزار لم يكن بالقوي وقد حدث عنه أهل العلم وقال العجلي لا بأس به وفيه ضعيف. فالحاصل من كلام هؤلاء الأئمة فيه أن حديثه في مرتبة الحسن والله أعلم. سخنان اهل دانش در باره او متفاوت است، برخى او را تضعيف كرده و گروهى او را راستگو و يا ثقه دانسته ولى گفته‌اند حديثش نوشته مى‌شود؛ ولى احتجاج و استدلال به آن نمى‌شود، وعده‌اى حديث او را پذيرفته اگر چه قوى نيست. ولى ابن حجر خودش سرانجام چنين نتيجه گيرى مى‌كند: از سخنان پيشوايان رجال وحديث چنين استفاده مى‌شود كه روايت وحديث قزعة بن سويد در مرتبه حسن است. العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852هـ)، القول المسدد في الذب عن المسند للإمام أحمد، ج 1، ص 30، تحقيق: مكتبة ابن تيمية، ناشر: مكتبة ابن تيمية - القاهرة، الطبعة: الأولى، 1401هـ. و در تهذيب التهذيب در ترجمه عبد الله بن صالح مى‌نويسد: وقال ابن القطان هو صدوق ولم يثبت عليه ما يسقط له حديثه إلا أنه مختلف فيه فحديثه حسن. ابن قطان عبد الله بن صالح را راستگو دانسته و مى‌گويد: چيزى كه باعث كنارنهادن حديثش شود، ثابت نشده و اختلاف در باره او وجود دارد؛ ولى حديثش حسن است. العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852هـ) تهذيب التهذيب، ج 5، ص 228، ناشر: دار الفكر - بيروت، الطبعة: الأولى، 1404هـ – 1984م زركشى در اللآلئ المنثوره مى‌نويسد: وقد أخرجه ابن ماجة في سننه عن كثير بن شنظير عن محمد سيرين... وكثير بن شنظير مختلف فيه فالحديث حسن. ابن ماجه در سننش حديث عبد الله بن صالح را از طريق كثير بن شنطير از محمد بن سيرين آورده است؛ اگر چه در باره كثير بن شنطير اختلاف است؛ ولى در عين حال حديثش صحيح است. الزركشي، بدر الدين (متوفاي794 هـ) اللآلئ المنثورة في الأحاديث المشهورة المعروف بـ ( التذكرة في الأحاديث المشتهرة )، ج 1، ص 42، تحقيق: مصطفى عبد القادر عطا، ناشر: دار الكتب العلمية ـ بيروت، الطبعة: الأولى، 1406 هـ، 1986م . حافظ هيثمى در مجمع الزوائد مى‌نويسد: رواه أحمد وفيه عبدالله بن محمد بن عقيل وهو سيء الحفظ قال الترمذي صدوق وقد تكلم فيه بعض أهل العلم من قبل حفظه وسمعت محمد بن إسماعيل يعني البخاري يقول كان أحمد بن حنبل وإسحق بن إبراهيم والحميدي يحتجون بحديث ابن عقيل قلت فالحديث حسن والله أعلم. عبد الله بن محمد بن عقيل حافظه خوبى نداشت، ترمزى او را راستگو دانسته و بعضى از دانشمندان در باب قدرت حافظه‌اش سخنانى گفته‌اند، بخارى مى‌گفت: احمد حنبل و اسحاق بن ابراهيم و حميدى به حديثش استدلال مى‌كردند، سپس نتيجه مى‌گيرد كه حديث ابن عقيل حسن است. الهيثمي، علي بن أبي بكر (متوفاي807 هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج 1، ص 260، ناشر: دار الريان للتراث /‏ دار الكتاب العربي - القاهرة، بيروت – 1407هـ. حافظ ابن قطان در بيان الوهم والإيهام، در موارد متعددى به همين قاعده استناد مى‌كند كه ما به دو مورد اشاره مى‌كنيم: وهو إنما يرويه ابن وهب، عن أسامة بن زيد الليثي، عن نافع عنه. وأسامة مختلف فيه، فالحديث حسن. وقد تقدم ذكر أسامة في هذا الباب. در نقل روايت از اسامه بن زيد اختلاف شده است؛ ولى حديث از او حسن است، و در باره اسامه بن زيد ليثى نيز به همين شيوه سخن گفته و سرانجام حديثش را در رتبه حسن قرار داده است. ابن القطان الفاسي، أبو الحسن علي بن محمد بن عبد الملك (متوفاي628هـ)، بيان الوهم والإيهام في كتاب الأحكام، ج 4، ص 420، تحقيق: د. الحسين آيت سعيد، ناشر: دار طيبة ـ الرياض، الطبعة: الأولى، 1418هـ،1997م. وهو حديث يرويه سلام أبو المنذر، عن ثابت، عن أنس. وهو سلام بن سليمان القارئ، صاحب عاصم، وهو مختلف فيه، فالحديث حسن. در باره سلام بن سلمان قارى اختلاف وجود دارد؛ ولى حديثش «حسن» است. ابن القطان الفاسي، أبو الحسن علي بن محمد بن عبد الملك (متوفاي628هـ)، بيان الوهم والإيهام في كتاب الأحكام، ج 4، ص 462 ـ 463، تحقيق: د. الحسين آيت سعيد، ناشر: دار طيبة ـ الرياض، الطبعة: الأولى، 1418هـ،1997م. و ملا علي قارى پس از نقل يك حديث كه در اسناد آن ابوالمنيب قرار دارد مى‌نويسد: ورواه الحاكم وصححه وقال أبو المنيب ثقة ووثقه ابن معين أيضاً وقال ابن أبي حاتم سمعت أبي يقول صالح الحديث وأنكر على البخاري ادخاله في الضعفاء وتكلم فيه النسائي وابن حبان وقال ابن عدي لا بأس به فالحديث حسن. حاكم اين روايت را نقل و آن را تصحيح كرده و گفته: ابوالمنيب ثقه است و ابن معين هم او را توثيق كرده است و ابن أبي حاتم مى‌گويد: از پدرم شنيدم مى‌گفت: ابوالمنيب حديثش صحيح است و به بخارى كه نام او را در رديف افراد ضعيف آورده است اعتراض مى‌كرد، نسائى در باره او ترديد كرده و ابن حبان و ابن عدى گفته‌اند كه اشكالى در او نيست؛ پس حديث حسن است. القاري، علي بن سلطان محمد (متوفاي1014هـ)، مرقاة المفاتيح شرح مشكاة المصابيح، ج 3، ص 305، تحقيق: جمال عيتاني، ناشر: دار الكتب العلمية - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولى، 1422هـ - 2001م. و مناوى در فيض القدير مى‌نويسد: طب عن عبد الله بن زيد الأنصاري الأوسي ثم الخطمي كوفي شهد الحديبية قال الهيثمي: وفيه أحمد بن بديل وثقه النسائي وضعفه أبو حاتم أي فالحديث حسن احمد بن بديل را نسائى توثيق و ابوحاتم تضعيف كرده است ولى حديثش در مرتبه حسن قرار دارد. المناوي، عبد الرؤوف (متوفاي1031 هـ)، فيض القدير شرح الجامع الصغير، ج 1، ص 369، ناشر: المكتبة التجارية الكبرى - مصر، الطبعة: الأولى، 1356هـ. و محيى الدين نووي، شوكانى و مباركفورى پس از نقل روايتى مى‌نويسند: وفي إسْنَادِهِ عبد الرحمن بن حَبِيبِ بن أزدك (أردك) وهو مُخْتَلَفٌ فيه قال النَّسَائِيّ مُنْكَرُ الحديث وَوَثَّقَهُ غَيْرُهُ قال الْحَافِظُ فَهُوَ على هذا حَسَنٌ در سندش عبد الرحمن بن حبيب بن ازدك قرار دارد كه وضعيتش مورد اختلاف است؛ ولى در هر صورت حديثش حسن است. النووي، أبي زكريا محيي الدين (متوفاي676 هـ) المجموع، ج 17، ص 68، ناشر: دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع، التكملة الثانية. الشوكاني، محمد بن علي بن محمد (متوفاي 1255هـ)، نيل الأوطار من أحاديث سيد الأخيار شرح منتقى الأخبار، ج 7، ص 20، ناشر: دار الجيل، بيروت – 1973. المباركفوري، محمد عبد الرحمن بن عبد الرحيم أبو العلا (متوفاي1353هـ)، تحفة الأحوذي بشرح جامع الترمذي، ج 4، ص 304، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت. و زيلعى در نصب الراية پس از آوردن حديثى مى‌نويسد: حديث آخر أخرجه الترمذي... وقال غريب ورواه أحمد في مسنده قال بن القطان في كتابه وأبو معشر هذا مختلف فيه فمنهم من يضعفه ومنهم من يوثقه فالحديث من أجله حسن انتهى. ابو معشرى در سند اين حديث وجود دارد، بعضى او را تضعيف كرده و برخى توثيق كرده‌اند؛ بنابراين به جهت وجود او در سند، رتبه حديث مى‌شود حسن. الزيلعي الحنفي، عبدالله بن يوسف أبو محمد الحنفي (متوفاي762هـ)، نصب الراية لأحاديث الهداية، ج 4، ص 121، تحقيق: محمد يوسف البنوري، ناشر: دار الحديث - مصر – 1357هـ. اكنون و با توجه به آنچه گذشت، اختلاف علما در توثيق و تضعيف راوى سبب اسقاط حديث از درجه اعتبار نمى‌شود بلكه روايت در رتبه «حسن» قرار مى‌گيرد و روايت حسن نيز همانند روايت صحيح حجت و مورد قبول عالمان اهل سنت است. عمل به اين قاعده‌، اختصاص به دانشمندان قديم ندارد؛ بلكه عالمان معاصر اهل سنت نيز صحت آن را پذيرفته و به آن پايبند هستند. محمد ناصر البانى كه جايگاه ويژه‌اى در ميان وهابي‌ها دارد، فقط در كتاب سلسلة احاديث الصحيحة، بيش از پنجاه مورد با استفاده از همين قاعده روايات را تصحيح كرده است كه به 15 مورد از كتاب‌هاى گوناگون وى اشاره مى‌كنيم. 1. قلت: وهذا إسناد حسن، رجاله كلهم ثقات رجال البخاري غير ابن ثوبان واسمه عبد الرحمن بن ثابت وهو مختلف فيه. سند اين حديث حسن است؛ چون رجال اين حديث، همگى از رجال بخارى و همگى ثقه هستند، غير از ابن ثوبان كه در باره او اختلاف شده است. الباني، محمد ناصر (متوفاي 1420هـ)، سلسلة احاديث الصحيحة، ح115، طبق برنامه مكتبة الشاملة. 2. وصالح بن رستم وهو أبو عامر الخزاز البصري لم يخرج له البخاري في صحيحه إلا تعليقا، وأخرج له في الأدب المفرد أيضا ثم هو مختلف فيه، فقال الذهبي نفسه في الضعفاء: وثقه أبو داود، وقال ابن معين: ضعيف الحديث. وقال أحمد: صالح الحديث. وهذا هو الذي اعتمده في الميزان فقال: وأبو عامر الخزاز حديثه لعله يبلغ خمسين حديثا، وهو كما قال أحمد: صالح الحديث . قلت: فهو حسن الحديث إن شاء الله تعالى، فقد قال ابن عدى: وهو عندي لا بأس به، ولم أر له حديثا منكرا جدا. وأما الحافظ فقال في التقريب: صدوق، كثير الخطأ . وهذا ميل منه إلى تضعيفه. والله أعلم. ابوعامر خزّار بصرى بخارى از وى حديثى نقل نكرده؛ مگر به نحو تعليق، در باره او اختلاف شده است. ذهبى در قسمت راويان ضعيف مى‌نويسد: ابوداوود خزّار بصرى را توثيق كرده و ابن معين گفته است ضعيف است و احمد بن حنبل وى را صالح الحديث ناميده است و در كتاب الميزان به همين سخن اعتماد شده و گفته شده است. البانى سپس مى‌گويد: حديث ابوعامر در رتبه حسن قرار مى‌گيرد؛ چون ابن عدى گفته است: از نظر من ابوعامر اشكالى ندارد و حديث منكرى از وى نقل نشده است. ابن حجر در كتاب التقريب گفته است: ابوعامر راستگو است؛ ولى خطايش بسيار است كه گويا ميل به تضعيف وى داشته است. الباني، محمد ناصر (متوفاي 1420هـ) سلسلة احاديث الصحيحة، ص216. 3. قلت: وهذا إسناد حسن رجاله ثقات معرفون غير سليمان بن عتبة وهو الدمشقي الداراني مختلف فيه، فقال أحمد: لا أعرفه وقال ابن معين: لا شيء، وقال دحيم: ثقة، ووثقه أيضا أبو مسهر والهيثم ابن خارجة وهشام بن عمار وابن حبان ومع أن الموثقين أكثر، فإنهم دمشقيون مثل المترجم فهم أعرف به من غيرهم من الغرباء، والله أعلم. الباني، محمد ناصر (متوفاي 1420هـ) سلسلة احاديث الصحيحة، ح514. سند حديث «حسن» است؛ چون رجال آن شناخته شده و مورد اعتماد هستند؛ غير از سليمان بن عتبه دمشقى دارانى كه در باره او اختلاف شده است. احمد گفته است: او را نمى‌شناسم. ابن معين مى‌گويد: جايگاهى ندارد. دحيم او را مورد اعتماد دانسته و ابومسهر و هيثم بن خارجه و هشام بن عمار و ابن حبان نيز او را مورد اعتماد دانسته‌اند، و چون توثيق كنندگانش بيشتر هستند و از طرفى همه آنان دمشقى مى‌باشند؛ پس بايد نتيجه بگيريم كه آنان آگاه‌تر از ديگران نسبت به راويان ناشناس هستند. 4. وإسناد أحمد حسن رجاله ثقات رجال مسلم غير محمد بن عبد الله بن عمرو وهو سبط الحسن الملقب بـ ( الديباج ) وهو مختلف فيه. سند احمد «حسن» است؛ چون رجال او ثقه و از رجال صحيح مسلم مى‌باشند؛ غير از محمد بن عبد الله بن عمر كه در باره او اختلاف شده است. الباني، محمد ناصر (متوفاي 1420هـ) سلسلة احاديث الصحيحة، ح546. 5. قلت: وإسناده خير من إسناد حديث عياض رجاله ثقات رجال الشيخين غير سنان بن سعد وقيل: سعد بن سنان وهو مختلف فيه، فمنهم من وثقه ومنهم من ضعفه. قلت: فهو حسن الحديث. سند حديث رجالش مورد اعتماد و از رجال بخارى و مسلم هستند؛ غير از سنان بن سعد كه گفته در باره او اختلاف وجود دارد، بعضى او را توثيق و بعضى تضعيف كرده‌اند؛ اما حديثش «حسن» است. الباني، محمد ناصر (متوفاي 1420هـ) سلسلة احاديث الصحيحة، ح570. 6. وروى منه ابن ماجه ( 3376 ) القضية الوسطى منه من طريق أخرى عن سليمان بن عتبة به. قال البوصيري في الزوائد: إسناده حسن، وسليمان بن عتبة مختلف فيه وباقي رجال الإسناد ثقات . قلت: وهو كما قال. رجال سند اين حديث مورد اعتماد هستند؛ غير از سليمان بن عتبه. بوصيرى در الزوائد گفته: سند اين حديث «حسن» است، و در سليمان بن عتبه اختلاف شده است، بقيه راويان مورد اعتماد هستند. الباني، محمد ناصر (متوفاي 1420هـ) سلسلة احاديث الصحيحة، ح 675. 7. وإبراهيم بن المهاجر وهو البجلي مختلف فيه، فقال أحمد: لا بأس به وقال يحيى القطان: لم يكن بقوي، وفي التقريب: صدوق لين الحفظ. قلت: فهو حسن الحديث أن شاء الله تعالى. در باره ابراهيم بن مهاجر بجلي، اختلاف شده است. احمد مى‌گويد: اشكالى در وى نيست و يحيى بن قطان گفته است: قوى نيست، در تقريب آمده است: راستگو است؛ ولى حافظه‌اى اندكى داشته است؛ در هر حال حديثش «حسن» است. الباني، محمد ناصر (متوفاي 1420هـ) سلسلة احاديث الصحيحة، ح697. 8. قلت: وهذا إسناد حسن، رجاله ثقات رجال الصحيح غير الأجلح وهو ابن عبد الله الكندي وهو صدوق كما قال الذهبي والعسقلاني. والحديث قال في الزوائد (131 / 2 ): هذا إسناد فيه الأجلح بن عبد الله مختلف فيه، ضعفه أحمد وأبو حاتم والنسائي وأبو داود وابن سعد، ووثقه ابن معين والعجلي ويعقوب بن سفيان وباقي رجال الإسناد ثقات. رجال سند، همگى مورد اعتماد و از رجال صحيح بخارى هستند؛ غير از اجلج بن عبد الله كندى كه راستگو است؛ چنانچه ذهبى و ابن حجر همين را گفته‌اند. در [مجمع] الزوائد گفته شده: در اسناد اين حديث اجلج بن عبد الله كه احمد، ابوحاتم و ابن سعد او را تضعيف كرده‌اند؛ ولى ابن معين، عجلى و يعقوب بن سفيان او را توثيق كردده‌آند؛ ولى بقيه رجال حديث ثقه هستند. الباني، محمد ناصر (متوفاي 1420هـ)، سلسلة احاديث الصحيحة، ح1093. 9. أخرجه ابن ماجه ( 2 / 407 ) من طريق سعد بن إبراهيم بن عبد الرحمن بن عوف عن معبد الجهني عن معاوية مرفوعا. وفي الزوائد: إسناده حسن لأن معبد الجهني مختلف فيه وباقي رجال الإسناد ثقات. قلت: وهو كما قال. در [مجمع] الزوائد آمده است: در سند حديث، معبد جهنى است كه در باره او اختلاف شده است؛ ولى بقيه رجال سند ثقه است. من مى‌گويم: سخن او درست است. الباني، محمد ناصر (متوفاي 1420هـ) سلسلة احاديث الصحيحة، ح1284. 10. قلت: ورجاله ثقات رجال مسلم غير الباهلي هذا، وهو مختلف فيه، وقال الحافظ في التقريب: صدوق له أوهام . قلت: فهو حسن الحديث إن شاء الله تعالى. رجال سند حديث همان رجال صحيح مسلم است كه ثقه هستند؛ غير از باهلى كه حافظ در تقريب او را راستگوى خطاكار معرفى مى‌كند؛ ولى حديثش «حسن» است. الباني، محمد ناصر (متوفاي 1420هـ) سلسلة احاديث الصحيحة، ح2841. 11. قلت: وهذا إسناد حسن على الخلاف المعروف في الاحتجاج برواية عمرو بن شعيب عن أبيه عن جده، و الذي استقر عليه عمل الحفاظ المتقدمين و المتأخرين الاحتجاج بها، و حسب القارىء أن يعلم قول الحافظ الذهبي فيه في كتابه المغني : مختلف فيه، و حديثه حسن، و فوق الحسن. اسناد حديث «حسن» است؛ چون در استدلال به روايت عمرو بن شعيب از پردش و از جدش اختلاف است؛ ولى حافظان متأخر و متقدم به روايت وى استناد و استدلال كرده‌اند. در باره اين مطلب اين سخن ذهبى كافى است كه مى‌گويد: در باره عمرو بن شعيب اختلاف است؛ ولى حديثش «حسن» بلكه بالاتر از آن است. الباني، محمد ناصر (متوفاي 1420هـ) سلسلة احاديث الصحيحة، ح2980. 12. إسناده حسن رجاله كلهم ثقات غير عمر بن يزيد النصري وهو مختلف فيه كما تقدم آنفا وقد خرجت الحديث في الصحيحة. رجال موجود در سند اين حديث همگى مورد اعتماد هستند؛ غير از عمر بن يزيد نصرى كه در باره او اختلاف شده است؛‌ چنانچه پيش از اين گذشت. من حديث او را در كتاب الصحيحه آورده‌ام. الباني، محمد ناصر (متوفاي 1420هـ)، ضلال الجنة، ج1، ص131، ح 323، طبق برنامه المكتبة الشاملة. 13. حديث صحيح إسناده حسن ورجاله ثقات غير سكين بن عبد العزيز وهو مختلف فيه والراجح عندي أنه حسن الحديث. حديث «صحيح» و سندش «حسن» است، رجال آن همگى مورد اعتماد هستند؛ غير از سكين بن عبد العزيز كه در باره او اختلاف شده است؛ اما سخن راجح نزد من اين است كه روايت او «حسن» است. الباني، محمد ناصر (متوفاي 1420هـ)، ضلال الجنة، ج2، ص294، 1125. 14. قلت: وهذا سند حسن بما قبله فإن داود هذا مختلف فيه وجزم الذهبي في الميزان بأنه ضعيف. ووثقه ابن حبان ( 1 / 41 ) وقال أبو حاتم: تغير حين كبر وهو ثقة صدوق وقال النسائي: ليس بالقوي ). سند حديث «حسن» است؛ زيرا در اين حديث فقط در باره داوود اختلاف شده است. ذهبى در الميزان يقين به ضعف وى دارد؛ اما قول راجح نزد من اين است كه حديث او «حسن» است. الباني، محمد ناصر (متوفاي 1420هـ)، ارواء الغليل في تخريج احاديث منار السبيل، ج3، ص402، كتاب الزكاة، تحقيق: إشراف: زهير الشاويش، ناشر: المكتب الإسلامي - بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية، 1405 - 1985 م. 15. قلت: وهذا إسناده حسن رجاله ثقات رجال الشيخين غير عبد الله بن دكين وهو أبو عمر الكوفي البغدادي مختلف فيه قال الذهبي في المغني : معاصر لشعبة وثقه جماعة وضعفه أبو زرعة وقال الحافظ في التقريب : صدوق يخطئ. رجال موجود در سند اين حديث همگى مورد اعتماد هستند؛ چون از رجال صحيح بخارى و مسلم هستند؛ غير از عبد الله بن دكين كوفى كه ذهبى در كتاب المغنى مى‌گويد: وى معاصر شبعه بوده و گروهى او را توثيق كرده‌اند؛ ولى ابوزرعه تضعيف كرده است. حافظ ابن حجر هم در كتاب التقريب وى را راستگوى خطاكار معرفى كرده است. الباني، محمد ناصر (متوفاي 1420هـ)، تحريم آلات الطرب، ج1، ص148، طبق برنامه المكتبة الشاملة. از آنچه گذشت اين نكته به وضوح به اثبات مى‌رسد كه عالمان جرح و تعديل، روايتى كه در باره يكى از راويان آن به اختلاف سخن گفته شده و برخى او را تأييد و بعضى تصديق كرده باشند، آن روايت را «حسن» مى‌نامند. در نتيجه حتى اگر فرض كنيم كه جرح نسائى و جوزجانى و برخى ديگر از عالمان سني، در باره محمد بن حميد مورد قبول نيز باشد، بازهم ضررى به اعتبار روايت نمى‌زند؛‌ زيرا حد اكثر محمد بن حميد مى‌شود «مختلف فيه» و روايت راوى مختلف فيه طبق قاعده‌اى كه گذشت، مى‌شود «حسن» و روايت حسن نيز همانند روايت صحيح نزد اهل سنت معتبر و قابل قبول است. جرير بن عبد الحميد بن قُرْط الضَبِّي: وى از راويان صحيح بخارى و مسلم است و مزى در تهذيب الكمال در ترجمه وى مى‌نويسد: قال محمد بن سعد: كان ثقة كثير العلم، يرحل إليه. و قال محمد بن عبد الله بن عمار الموصلى: حجة كانت كتبه صحاحا. محمد بن سعد مى‌گويد: جرير مورد اطمينان و داراى علم زيادى بود، مردم براى كسب دانش نزد وى مى‌رفتند. محمد بن عبد الله موصلى مى‌گويد: او حجت بود و همه کتاب هايش صحيح. المزي، يوسف بن الزكي عبدالرحمن أبو الحجاج (متوفاي742هـ)، تهذيب الكمال، ج 4، ص 544، تحقيق د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الأولى، 1400هـ – 1980م. الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، سير أعلام النبلاء، ج 9، ص 11، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ. العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852هـ) تهذيب التهذيب، ج 2، ص 65، ناشر: دار الفكر - بيروت، الطبعة: الأولى، 1404هـ – 1984م. بنابراين، اشكال عبد الرحمن دمشقيه كه گفته است: جرير بن حازم وهو صدوق يهم وقد اختلط كما صرح به أبو داود والبخاري في التاريخ الكبير (2/2234). بى اساس است و دو ايراد مهم دارد: اولاً: محمد بن حميد رازي، روايت را از جرير بن عبد الحميد نقل كرده است نه جرير بن حازم و اين نشان‌دهنده عدم دقت دمشقيه در سند روايت است. ثانياً: حتى اگر فرض كنيم كه جرير بن حازم نيز باشد، در توثيق او نمى‌توان ترديد كرد؛ چرا كه او نيز از راويان بخاري، مسلم و بقيه صحاح سته است؛ بنابراين اشكال دمشقيه كاملا بى اساس است. مغيرة بن مِقْسَم ضَبِّي: وى نيز از راويان بخاري، مسلم و بقيه صحاح سته است. مزى در تهذيب الكمال در باره وى مى‌نويسد: عن أبى بكر بن عياش: ما رأيت أحدا أفقه من مغيرة، فلزمته. وقال أحمد بن سعد بن أبى مريم، عن يحيى بن معين: ثقة، مأمون. قال عبد الرحمن بن أبى حاتم: سألت أبى، فقلت: مغيرة عن الشعبى أحب إليك أم ابن شبرمة عن الشعبى؟ فقال: جميعا ثقتان. وقال النسائى: مغيرة ثقة. ابو بكر عياش مى‌گويد: كسى را داناتر از مغيره نديدم که بخواهم با او همراه شوم. يحيى بن معين مى‌گويد: او مورد اطمينان و امين است. ابن أبي حاتم مى‌گويد: از پدرم سؤال کردم که آيا روايت مغيره از شعبى براى تو دوست داشتني‌تر است يا روايت شبرمه از شعبى؟ گفت: هر دو مورد اطمينانند. نسايى مى‌گويد: مغيره مورد اطمينان است. المزي، يوسف بن الزكي عبدالرحمن أبو الحجاج (متوفاي742هـ)، تهذيب الكمال، ج 28، ص 399، تحقيق د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الأولى، 1400هـ – 1980م. از اين رو، اشكال دمشقيه كه گفته بود: المغيرة وهو ابن المقسم. ثقة إلا أنه كان يرسل في أحاديثه لا سيما عن إبراهيم. ذكره الحافظ ابن حجر في المرتبة الثالثة من المدلسين وهي المرتبة التي لا يقبل فيها حديث الراوي إلا إذا صرح بالسماع. مغيرة بن مقسم ثقه است؛ فقط نكته‌اى كه هست اين است كه او احاديثش را مرسل نقل كرده اس نه مسند؛ به ويژه از ابراهيم. ابن حجر او را در مرتبه سوم از مدلسين كه رواياتشان پذيرفتنى نيست ذكر مى‌كند؛ مگر تصريح به شنيدن كرده باشد. ارزش علمى ندارد. اگر او مدلس بوده، چرا بخاري، مسلم و... از او روايت نقل كرده‌اند؟ زياد بن كُلَيب: وى نيز از راويان صحيح مسلم، ترمذى و... است. مزى در تهذيب الكمال در ترجمه وى مى‌گويد: قال أحمد بن عبد الله العجلى: كان ثقة فى الحديث، قديم الموت. وقال النسائى: ثقة. وقال ابن حبان: كان من الحفاظ المتقنين، مات سنة تسع عشرة و مئة. عجلى گفته است: او در روايت مورد اطمينان بود. نسايى گفته است: او مورد اطمينان است. ابن حبان گفته است: او از حافظان ثابت قدم و محكم كاربود، در سال 109 از دنيا رفت. المزي، يوسف بن الزكي عبدالرحمن أبو الحجاج (متوفاي742هـ)، تهذيب الكمال، ج9،‌ ص505، تحقيق د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الأولى، 1400هـ – 1980م. شبهه انقطاع سند: اولاً: همان طور كه در روايت بلاذرى اشاره شد، همين كه شخصى از بزرگان اهل تسنن در قرن اول هجري، به چنين مطلبى اعتراف كرده باشد، براى اثبات مطلب كفايت مى‌كند؛ حتى اگر خودش شاهد ماجرا نيز نبوده باشد؛ ثانياً: تمام رواياتى كه زياد بن كليب نقل مى‌كند، از افرادى است كه همه آن‌ها از نظر بزرگان اهل سنت به طور قطع ثقه هستند. استادان وى از اين قراراند: 1. ابراهيم نخعي: او فردى فقيه و دانشمند و ورعش باعث تعجب همگان و اهل خير بود، از شهرت گريزان و در علم سرشناس بود. ابراهيم النخعي: الفقيه كان عجبا فى الورع و الخير، متوقيا للشهرة، رأسا فى العلم. الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، الكاشف في معرفة من له رواية في الكتب الستة، ج 1 ص 227، تحقيق محمد عوامة، ناشر: دار القبلة للثقافة الإسلامية، مؤسسة علو - جدة، الطبعة: الأولى، 1413هـ - 1992م. 2. سعيد بن جبير: مورد اعتماد در نقل و فقيه ودانشمند در دين واحكام بود. سعيد بن جبير: ثقة ثبت فقيه. العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852هـ) تقريب التهذيب، ج 1 ص 234، رقم: 2278، تحقيق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشيد - سوريا، الطبعة: الأولى، 1406هـ ـ 1986م. 3. عامر شعبي: مورد اعتماد و بلند آوازه و دانشمند در دين و برجسته بود. عامر الشعبي: ثقة مشهور فقيه فاضل. تقريب التهذيب، ج 1 ص 287، رقم: 3092. 4. فضيل بن عمرو فقيمي: مورد اعتماد است. فضيل بن عمرو الفقيمي: ثقة. تقريب التهذيب، ج 1، ص448، رقم: 5430. نتيجه: سند روايت كاملاً صحيح است و اشكالات عبد الرحمن دمشقيه همگى بى اساس و نشان‌دهنده عدم توجه و دقت او است، انقطاع سند نيز ضررى به حجيت آن نمى‌زند

برای انجام مشاوره. استخاره. وهماهنگ کردن جلسات سخنرانی لطفا با این شماره تماس حاصل نمایید. 09308448492 -09138368322
تاریخ ارسال: یک شنبه 2 اسفند 1398 ساعت: 18:13 |تعداد بازدید : 544 نویسنده :

خانه وحی زیر تازیانه هجوم(1)

 

خانه وحی زیر تازیانه هجوم(1)

  اسناد شهادت فاطمه سلام الله علیها

مظلومیت مادرم سلام الله علیها و شهادت جانسوز آن یگانه یادگار رسول نور و رحمت توسط قاتلینی چون ابوبکر و عمر و . . در عالم اسلام اظهر من الشمس است گاهی انسان برای اتمام حجت و بر ملا شدن مکر و تدلیس عالم نمایان خیانتکار امت محمدی مجبور به تکرار واضحات است به اصطلاح علمایی که همچون احبار یهود و نصارا همان حقیقتی را پنهان و انکار می کنند که آنان از امت موسی(ع) و عیسی(ع) مخفی کردند من پیام پیامبر رحمت را از لابه لای حجابها و پرده پوشی ظلم کودتاگران گذشته و حال روایت می کنم پس بشنوید و تدبر کنید اگرچه خداوند فرموده...«لهم أعین لا یبصرون بها» برای آنان چشم هست ولی نمی بینند.در تفاسير متعدد اهل سنت ذيل آيه شريفه آمده كه خانه حضرت صديقه طاهره خانه پيغمبر محسوب مى‏شود : 

فِى بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ‏و يُسَبِّحُ لَهُ‏و فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَالْأَصَالِالنور36.در خانه‏هايى كه خدا رخصت داده كه [قدر و منزلت‏] آن‌ها رفعت يابد و نامش در آن‌ها ياد شود. در آن [خانه‏] ها هر بامداد و شامگاه او را نيايش  مى‏كنند.سيوطى و ديگران از قول ابوبكر از نبى مكرم‏ (ص) نقل كرده‏اند كه خانه علي و زهرا (ع)از با فضيلت‏ترين خانه‌هاى انبياء محسوب مى‏شود:

وأخرج ابن مردويه عن أنس بن مالك وبريدة قال: قرأ رسول الله صلى الله عليه وسلم هذه الآية ) في بيوت أذن الله أن ترفع ( فقام اليه رجل فقال: أي بيوت هذه يا رسول الله قال: بيوت الأنبياء. فقام اليه أبو بكر فقال: يا رسول الله هذا البيت منها ـ البيت علي وفاطمة ـ قال: نعم من أفاضلها. 

(السيوطي، عبد الرحمن بن الكمال جلال الدين (متوفاي911هـ)، الدر المنثور، ج 6، ص 203، ناشر: دار الفكر - بيروت – 1993 م؛ /الثعلبي النيسابوري أبو إسحاق أحمد بن محمد بن إبراهيم (متوفاي427هـ) الكشف والبيان، (متوفاي 427 هـ - 1035م)، ج 7، ص 107، تحقيق: الإمام أبي محمد بن عاشور، مراجعة وتدقيق الأستاذ نظير الساعدي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت، الطبعة: الأولى، 1422هـ-2002م؛/الثعالبي، عبد الرحمن بن محمد بن مخلوف (متوفاي875هـ)، الجواهر الحسان في تفسير القرآن، ج 7، ص 107، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات – بيروت./الآلوسي البغدادي، العلامة أبي الفضل شهاب الدين السيد محمود (متوفاي1270هـ)، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني، ج 18، ص 174، ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت(

رسول خدا (ص) اين آيه را تلاوت فرمود، شخصى پرسيد: اين كدام خانه ها است؟ فرمود: خانه هاى پيامبران. ابوبكر پرسيد: آيا خانه علي و فاطمه هم از همان خانه ها است؟ فرمود: بلي، از بر‌ترين آن است
 (اگر خانه علی و فاطمه علیهما السلام از برترین خانه های انبیاء است تهدید به آتش چرا؟ آتش زدن خانه با اهلش چرا؟)

جزئیات اولین کودتای صدر اسلام بر علیه اراده ی خدا، رسول(ص) و اهل بیت به روایت منابع اهل سنت : ...خبر رسید که عده‌اي(تمام بنی هاشم) از بيعت سرپيچي كرده اند و در نزد علي در خانه فاطمه‌ جمع شده اند. پس ابوبكر عمر را به دنبال آنها فرستاد. و این هنگامی بود که حضرت علی و زبیر برای مشورت در امر خلافت نزد حضرت زهرا رفت و آمد می کردند عمربن خطاب با خبر شد و گفت: ای دختر رسول خدا! به خدا در نزد ما کسی محبوبتر از پدرت نیست و پس از او محبوبترین تویی! و به خدا قسم این امر مرا مانع نمی شود که اگر علی و زبیر نزد تو جمع شوند دستور دهم که خانه را با آنها به آتش بکشند.اسلم گفت: چون عمر از نزد فاطمه بیرون رفت حضرت علی و زبیر به خانه برگشتند. پس فاطمه فرمود: می دانید که عمر نزد من آمد و به خدا قسم یاد کرده اگر شما(بدون اینکه با ابوبکر بیعت کنید) به خانه برگردید خانه را با شما آتش می زند؟؟ و به خدا سوگند که او به سوگندش عمل خواهد کرد. 

کتاب المصنف ابن ابی شیبه ج 7 ص 432 حدیث 37045./سیوطی مسند فاطمه ص 36./ابن عبدالبر در کتاب الاستیعاب ج3 ص 975/تاريخ طبري ج 1 ص 1118./الامامه و السيامه، ابن قتيبه، ج 1 ص 20-19/ازالة الخلفا، دهلوي هندي، ج 362/2/عقدالفريد، ابن عبدربة المالك، ج 2 فصل سقيفه/تاريخ ابن اثير، ج 2 ص 335./شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج 2 ص 56 چاپ بیروت از قول جوهری عالم قرن 4 و صاحب کتاب (( السقیفه و فدک))

ابوبکر به علی(ع) پیام فرستاد تا با وی بیعت کند اما علی(ع) نپذیرفت. پس عمر با مشعلی آمد. فاطمه(س) ناگاه عمر را با مشعلی در مقابل خانه اش یافت. پس فرمود:« یابن خطاب اتراک محرقا علی بابی؟! قال نعم

(تاریخ ابی الفداء ج 1 ص 156./عقدالفريد، ابن عبدربه ج 3 ص 64 چاپ مصر./کنز العمال ج 13 ص 140 که همین موضوع را تایید می کند./انساب الاشراف ج 1 ص 586حدیث 1184./اسماعیل عماد الدین در کتاب (( المختصر فی اخبار البشر )) ج 1 ص 156 چاپ مصر( 

یابن خطاب! آیا من نظاره گر باشم و حال آنکه تو در خانه ام را بر من به آتش می کشی؟ عمر گفت: بلی . 
اسامي تعدادي از افراد كه به خانه فاطمه الزهرا (س) هجوم آوردند.

«عمربن خطاب، خالدبن وليد، عبدالرحمن بن عوف، ثابت ابن عميس شماس، زيد بن لبيد، سلمة بن سالمة بن وقش، زيدبن ثابت، اسيربن حضير» علمای اهل سنت نوشته اند: همه افراد داخل خانه بيرون آمدند مگر علي كه گفت : من قسم خورده‌ام كه در خانه بمانم تا قرآن را جمع‌آوري كنم. عمر قبول نكرد ولي اعتراض فاطمه باعث شد تا عمر برگردد. او برگشت و ابوبكر را تحريك كرد تا پيگير مسئله باشد و او قنفذ غلام خود را چندين بار دنبال علي فرستاد ولي جواب منفي شنيد. بالاخره عمر با جمعي از مردم به خانه فاطمه رفتند. تا فاطمه صداي آنها را شنيد، ناله كرد. اي پدر، يا رسول الله، بعد از تو عمر بن خطاب و ابوبكر بن ابي قحافه چگونه با ما رفتار مي‌كنند. 

عقدالفريد، ج 28 ص 322 و ج 3 ص 163/تاريخ ابن شحنه، ج7 ص 164./الامامه و السياسة، ج 1 ص 13./اعلام النساء، ج 3 ص 1207./شرح نهج‌البلاغه ابن ابي الحديد، ج 1 ص 134 و ج 2 ص 19./اثبات الوصيه مسعودي ص 123/الملل و النحل ج 1 ص 57 چاپ بیروت 

که عقیده نظام را در این رابطه بیان کرده استعمر به خانه علي و فاطمه رسيد و آنها را صدا زد اما آنها اعتنايي نكردند و از خانه خارج نشدند. عمر هيزم خواست و گفت : سوگند به خدايي كه جان عمر در دست اوست يا بيرون مي‌آييد و يا خانه را با اهلش به آتش مي‌كشم.به عمر گفتند: يا اباحفص! فاطمه در اين خانه است، حتي اگر فاطمه داخل خانه باشد؟ عمر جواب داد. اگر چه فاطمه باشد و نیز مقاتل ابن عطيه مي‌نويسد : هنگامي كه ابوبكر از مردم با تهديد بيعت گرفت، عمر، قنفذ و جماعتي را به سوي خانه علي و فاطمه فرستاد و عمر بر خانه فاطمه هيزم جمع كرد و در خانه را آتش زد.

اعلام النساء عمر رضا كحاله چاپ بیروت در قسمت حرف فاء ذیل نام فاطمه/الرياض النضره محب طبري ج 1 ص 167 و 341./ تاريخ الخميس ديار بكري ج 1 ص 178./الامامه و السياسه ابن قتيبه ج 1 ص 12./ الامه و الخلافه مقاتل ابن عطيه ص 160

در روایات اهل سنت آمده است که:. . . تا آنکه( عمر و اصحابش ) پشت درب خانه فاطمه جمع شدند و دق الباب کردند. پس چون مردم صدای فریاد و گریه فاطمه را شنیدند در حالی که گریه می کردند متفرق شدند لکن عمر و اصحابش همانجا ماندند پس علی را با زور از خانه خارج کرده و او را به طرف ابوبکر کشاندند پس به او گفتند بیعت کن! علی گفت: اگر بیعت نکنم چه می کنید؟ گفتند: اگر بیعت نکنی به خدایی که جز او خدایی نیست گردنت را خواهیم زد؟! 

الامامه و السياسه، ابن قتيبه ج1 ص 13./اعلام النساء، عمررضا كحاله ج 4 ص 115./انساب الاشراف بلاذری ج 1 ص 587./اثبات الوصیه مسعودی ص 142./شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید معتزلی ج 6 ص 48./السیره النبویه ابن کثیر ج 4 ص 495./السقیفه و الخلافه عبدالفتاح عبدالمقصود ص 15.

ابن ابی دارم که ذهبی وی را ( الامام الحافظ الفاضل . . کان موصوفا بالحفظ و المعرفه) خوانده، نقل کرده است:« ان عمر رفس فاطمه حتی اسقطت بمحسن» (سیر اعلام النبلاء ج 15 ص 578/اثبات الوصیه مسعودی ص 142 تحت عنوان حکایه السقیفه(

عمر لگدی بر حضرت زهرا زد تا محسن سقط گردید. و او این حدیث را مورد تقریر و تایید خود قرار داده است. علت شهادت حضرت محسن ضربه قتفذ و برخی از جاها ضربه عمر ذکر شده است:ابن شهرآشوب سروی نقل می کند: فرزندان فاطمه عبارتند از حسن و حسین و زینب و ام کلثوم و همانا محسن که از ضربه قنفذ عدوی کشته شد. مسعودی در اثبات الوصیه می نویسد: آنان در هجوم به خانه فاطمه سیده زنان را در پشت درب چنان فشار دادند که محسن را سقط کرد.و نظام معتزلی معتقد است که بدون شک عمر در روز بیعت چنان فاطمه را زد که محسن را از شکم انداخت. 

کتاب المناقب ج 3 ص 132 به نقل از کتاب (( المعارف )) ابن قتیبه دینوری/اثبات الوصیه مسعودی ص 142./(( الملل و النحل )) شهرستانی ج 1 ص 57 چاپ بیروت./ذهبی در کتاب المیزان الاعتدال ج 1 ص 139 رقم 552./صفدی در الوافی بالوفیات ج 6 ص 17./الاسفرائینی التمیمی در الفرق بین الفرق ص 107./الحمویی الجوینی الشافعی در فرائد السمطین ج 2 ص 35./ابن ابی الحدید معتزلی در شرح نهج البلاغه ج 14 ص 192 چاپ بیروت.

علمای اهل سنت نقل کرده اند که حضرت زهرا فرمودند: آنان(ابوبکر و عمر) جرمی مرتکب شدند که خدا خود بازخواستشان می کند و آنان را به حساب می کشد. تاریخ خلفا ابن قطیبه ج 1 ص 19.و از دیگر مطالبی که گواه خشم و غضب حضرت فاطمه بر ابوبکر و عمر و . . . می باشد خطبه ایشان در مسجد است که فرمودند: ای پسر ابوقحافه(ابوبکر) آیا در کتاب خداست که تو از پدرت ارث ببری و من از پدرم ارث نبرم! عجب افترای بزرگی و چه بدعتی است که در دین می گذاری؟ به زودی خواهید دید که هر خبری را جایگاهی و هر مظلومی را پناهی خواهد بود. 

بلاغات النساء ابوالفضل احمد ابن ابی طاهر متولد 204 ص 23 و 24 چاپ بیروت./ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج 4 ص 78./المناقب احمد ابن موسی که سند آن منتهی به عایشه است./السقیفه ابوبکر احمد بن عبدالعزیز جوهری که به سندهای مختلف این خطبه را نقل کرده است.در کتاب المعارف ابن قتيبه آمده است که محسن به سبب زخمي که از قنفذ وارد شد قبل از تولد از دنيا رفت ابن شهر آشوب هر چند از علماي بزرگ شيعه است وليکن جمعي از بزرگان رجاليين  اهل سنت وي را توثيق نموده اند . از جمله صفدي در شرح حال ايشان در الوافي بالوفيات مي نويسد :

« صدوق اللهجة مليح المحاورة واسع العلم كثير الخشوع والعبادة والتهجد لا يكون إلا على وضوء. أثنى عليه ابن أبي طي في تاريخه ثناء كثير.توفي سنة ثمان وثمانين وخمس مائة » (الوافي  بالوفيات ج2 ، ص 7 ) ذيل ترجمه : رشيد الدين المازندراني الشيعي محمد بن علي بن شهراسوب - الثانية سين مهملة - أبو جعفر السروري  المازندراني .همچنين ذهبي در تاريخ الإسلام در حوادث سال 588 که سال وفات ابن شهر آشوب است کلمات ابن ابي طي را  در توثيق ايشان نقل نموده و همچنين ابن حجر عسقلاني در لسان الميزان شرح حال شماره 7889کلمات ابن ابي طي را  در توثيق ايشان نقل کرده است. ذهبي در شرح حال « احمدبن محمد السري »مي گويد : 

رجل يقرأ عليه انّ عمر رفس فاطمة حتّى أسقطت بمحسن.

(ميزان الإعتدال ترجمه 551 « احمد بن محمد السري بن يحيي بن أبي دارم المحدث » ج 1 ، ص 283  ؛ لسان الميزان: ترجمه 824 ، احمد بن محمد ج1 ، ص 268)
برای انجام مشاوره. استخاره. وهماهنگ کردن جلسات سخنرانی لطفا با این شماره تماس حاصل نمایید. 09308448492 -09138368322
تاریخ ارسال: یک شنبه 25 بهمن 1398 ساعت: 16:49 |تعداد بازدید : 430 نویسنده :

يا رقيّه

. سليمان بن ابراهيم قندوزى حنفى در كتاب خود به نام «ينابيع الموده» در جلد دوم، بابى دارد در شهادت حضرت امام حسين (ع). در اين باب، از «مقتل ابى محتف» مطالبى را درباره امام حسين (ع) آورده است. در صفحه 416 جلد دوم چاپ هفتم، سال 1371 هجرى شمسى، از انتشارات «الشّريف الرّضى» قم، چنين مى‏گويد: «و من كلام له عند وداعه مع اهله: اللهم انك شاهد على هؤلاء القوم الملاعين انّهم عمدوا ان لا يبقون من ذرية رسولك ثم نادى: يا امّ كلثوم و يا سكينة و يا رقيّه و يا زينب يا اهل بيتى عليكنّ منّى السّلام» (امام حسین علیه السلام هنگام وداع با اهلش رقیه را هم مورد ندای خویش قرار می دهد)
در جلد يازدم «احقاق الحق»، ملحقات، در ص 633، متن «ينابيع الموده» را آورده است و گفته است كه در «ينابيع الموده»، ص 346 چنين آمده است: «يا ام كلثوم و يا سُكَينة و يا رقيه و يا عاتكة و يا زينب» كتاب احقاق الحق، نوشته قاضى نور الله حسينى مرعشى شوشترى است. حضرت آيةالله نجفى مرعشى، بر اين كتاب تعليقات و ملحقاتى دارد.
2. در «كشف الغمه» جلد دوم، چاپ اول، تبريز، 1381 هجرى قمرى، ص 38 مى‏گويد: قال كمال الدين: كان له من الاولاد ذكورا و اناثا عشرة، ستة ذكور و اربع اناث.
كمال الدين مى‏گويد: امام حسين ده فرزند داشت. شش پسر و چهار دختر. كمال‏الدين از دخترها زينب، فاطمه و سكينه را نام برد و چهارمى را نام نمى‏برد،(1)
3. نويسنده كتاب «ناسخ التواريخ»، سيد الشهداء در ص 238، چاپ سوم جلد چهارم آورده است: محمد بن طلحه شافعى در «مطالب السؤل» مى‏گويد: امام حسين (ع) چهار دختر داشت: فاطمه، سكينه، زينب و چهارمى را نام نبرده است.
4. در كتاب «كامل بهائى» نوشته حسن بن على بن محمد بن على بن حسن طبرى، معروف به عماد الدين طبرى، در ص 179، ج دوم، چاپ اول، قم، مؤسسه طبع و نشر قم، 1376 شمسى مى‏گويد:
در كتاب «حاوية در مثالب معاوية» آمده است كه زنان خاندان نبوت در حالت اسيرى، حال مردانى را كه در كربلا شهيد شده بودند، مخفى مى‏داشتند و به پسران و دختران آنان مى‏گفتند: پدرتان به سفر رفته و برمى‏گردد. پس از آنكه به دستور يزيد زنان و كودكان اسير را در جوار خانه يزيد جاى دادند، در ميان آنان دختركى چهار ساله شبى خواب ديد. از خواب بيدار شد و گفت: بابام حسين كجاست؟ همين الآن او را در خواب ديدم و خيلى هم پريشان بود. زنان و كودكان، همه به گريه افتادند. سر و صداى گريه آنها، يزيد را از خواب بيدار كرد. يزيد گفت: چه خبر است؟ گفتند: بچه‏اى پدرش را مى‏خواهد و براى همين زنان و كودكان گريه مى‏كنند. يزيد دستور داد: سر پدرش را ببريد و در كنار او بگذاريد. مأموران يزيد سر امام حسين را آوردند و در برابر چشمان آن بچه قرار دادند.
دختر چهار ساله وقتى نگاهش به آن سر افتاد ترسيد و فريادى برآورد و پس از آن بيمار شد و وفات كرد.
جناب شيخ عباس قمى در منتهى الامال، ج اول، ص 807، فصل هشتم، ورود اهل بيت (ع) به مجلس يزيد، انتشارات هجرت، عين عبارات كامل بهائى را نقل كرده است و اشعارى را هم كه در كامل است، آورده است.
آنچه در «كامل بهائى» آمده، نشان مى‏دهد دخترى از امام حسين (ع) در شام وفات كرده است و در مآخذ تاريخى ديگر آمده است كه امام حسين (ع) دخترى به نام رقيه دارد. بر اين اساس مى‏توان گفت: آن دختر كه در شام وفات كرد، همين رقيه است. البته رقيه همسر مسلم بن عقيل كه دختر حضرت على (ع) است، جزو اسيران بود و او هم در شام وفات كرده است. با اين حساب، در شام دست كم دو نفر به نام رقيه مدفون هستند. يكى دختر چهار ساله امام حسين (ع) و ديگرى همسر مسلم بن عقيل.
5. نويسنده كتاب «چهره درخشان شام» آورده است كه در كتاب «لهوف» نوشته سيد ابن طاوس، در وقت وداع امام حسين (ع)، نام رقيه هم بر زبان امام آمده است. من به يكى از نسخه‏هاى چاپ سنگى مراجعه كردم، كلمه رقيه نيامده بود ولى در لهوفى كه اخيرا توسط عباس عزيزى ترجمه شده نام رقيه هم آمده است.
6. در كتاب «منتخب التواريخ»، ص 388
چاپ اول آمده است: يكى از قبورى كه در شام واقع است، قبر حضرت رقيه بنت الحسين (ع) است. پس از آن داستان جالبى را نقل مى‏كند. مى‏گويد: شيخ محمدعلى شامى به من گفت: پدر بزرگ مادرى من سيد ابراهيم دمشقى سه دختر داشت. دختر بزرگ، شبى در خواب حضرت رقيه را مى‏بيند. حضرت رقيه با او مى‏گويد: به پدرت بگو كه به والى شام خبر بدهد كه در قبر من آب افتاده، بيايد و تعمير كند. دختر خواب را به پدر مى‏گويد ولى پدر مى‏ترسد و خبر نمى‏كند.
شب دوم دختر وسط و شب سوم دختر سوم همين خواب را مى‏بينند و شب چهارم خود سيد ابراهيم آن حضرت را در خواب مى‏بيند و با عتاب به او مى‏گويد: چرا به والى خبر نمى‏دهى؟ سيد نزد والى شام رفت و ماجرا را گفت. والى دستور داد علماى شيعه و سنى آمدند. والى گفت: قفل حرم به دست هر كس باز شود او متصدّى نبش قبر است. قفل به دست سيد ابراهيم باز شد. سيد قبر را نبش كرد و آن بچه را بيرون آورد و در بغل نگهداشت و قبر را تعمير كرد. سيد پس از پايان كار از خدا خواست خدايا پسرى برايم عطا كن. دعاى او قبول شد و سيد مصطفى به دنيا آمد. والى شام ماجرا را به سلطان عبدالحميد عثمانى نوشت. سلطان عبدالحميد سيد ابراهيم را متولى قبور شريفه كرد. و همين الآن توليت قبور شريفه به دست سيد عباس است كه پسر سيد مصطفى است.
اين ماجرا گويا در سال 1280 قمرى روى داده است. كتاب «تراجم اعلام النساء» ج دوم، ص 103، چاپ اول، بيروت دارد: رقيه بنت الحسين (ع). پس از آن همين داستان را از «منتخب التواريخ» آورده است.
لغتنامه دهخدا در حرف راء دارد: رقية بنت الحسين: نام دخترى از امام حسين (ع) (يادداشت مؤلف). بنابراين، جايى براى تشكيك نيست.
پى‏نوشت‏
(1)( بحارالانوار، ج 45، ص 331 نيز همين حرف را از كمال‏الدين بنى طلحه نقل كرده است)

برای انجام مشاوره. استخاره. وهماهنگ کردن جلسات سخنرانی لطفا با این شماره تماس حاصل نمایید. 09308448492 -09138368322
تاریخ ارسال: دو شنبه 18 آبان 1398 ساعت: 11:13 |تعداد بازدید : 247 نویسنده :

مقام امام حسین علیه السلام

در حدیث صحیحی آمده است: پیامبری نیست مگر این که سرزمین کربلا را زیارت کرده و به آن سرزمین خطاب کرده که ماه درخشنده‌ای را در تو دفن می‌نمایند.

 

حضرت نوح در کربلا

وقتی کشتی نوح بر روی آب سیر می‌کرد به سرزمینی رسید که نوح از تلاطم شدید آن ترسید که کشتی غرق شود. گفت:"طفت الدنیا و ما اصابنی فرع مثل هذه الارض"؛ همه دنیا را دور زدم و مثل این سرزمین، دلهره و نگرانی به من دست نداد، ‌جبرئیل نازل شد و گفت: "اینجا سرزمین کربلا و قتلگاه حسین علیه السلام فرزند آخرین پیغمبر خدا است." حضرت نوح و اصحابش برای مظلومیت آن حضرت گریه کردند و بر قاتلش لعن نمودند.

 

برای انجام مشاوره. استخاره. وهماهنگ کردن جلسات سخنرانی لطفا با این شماره تماس حاصل نمایید. 09308448492 -09138368322

ادامه مطلب

تاریخ ارسال: دو شنبه 18 آبان 1398 ساعت: 10:55 |تعداد بازدید : 289 نویسنده :

السلام علیک یا ابا عبد الله الحسین

فضيلت گريه بر امام حسين(ع) هر که در مرثيه حسين (عليه السّلام) شعري بگويد و بگريد و بگرياند، حق تعالي او را بيامرزد و بهشت را براي او واجب مي‎گرداند. با آن محشور مي‌گرداند. (6) ابن قوليه با سند معتبر روايت کرده از ابي هارون مکنوف که گفت: به خدمت حضرت صادق عليه السّلام مشرف شدم آن حضرت فرمودند. که براي من مرثيه حسين (عليه السّلام) بخوان. من نيز شروع کردم به خواندن.

برای انجام مشاوره. استخاره. وهماهنگ کردن جلسات سخنرانی لطفا با این شماره تماس حاصل نمایید. 09308448492 -09138368322

ادامه مطلب

تاریخ ارسال: شنبه 9 آبان 1398 ساعت: 23:0 |تعداد بازدید : 269 نویسنده :

قابل توجه دوستان

قابل توجه دوستان 

دوستان گرامی برای هماهنگی جلسات و دعوت استاذ لظفا با این شماره تماس حاصل نمایید

09019258188

09308448492

برادر تازیکی

برای انجام مشاوره. استخاره. وهماهنگ کردن جلسات سخنرانی لطفا با این شماره تماس حاصل نمایید. 09308448492 -09138368322
تاریخ ارسال: سه شنبه 14 مهر 1398 ساعت: 11:25 |تعداد بازدید : 248 نویسنده :